خبرنامه
عاقبت انتظارتو به پایان رسید
عاقبت با کوله بار غصه هایم می روم تا شادی تورا کامل کنم
مدتیست که از نبود بودنت ! ذره ذره در خود شکستم
و تودانسته به این آتش دامن زدی
روزی که به میعادگاه مان آمدی نمیدانستم آخرین بار است که نفس میکشم!
قربانگاه مرا فرا خوانده بود و اشکهایم را قربانی رفتنت کردم
وقتی که میروی نازنینم دلم میخواهد برگردی ونگاهی به پشت سرت بیاندازی
که چگونه عشق ونفس مرا در زیر گامهای مردانه ات به نابودی می کشانی
گمان میکنی این نیز بگذرد؟؟؟؟
نه دار وندار من
برای توشاید اما من دیگر به صفر رسیدم
شدم یک تمام!
یک خلاء
یک شکسته
یک هیچ…
هر سکوتی علامت رضایت نیست مهربانم
وقتی که میرفتی در سکوتم فریاد میزدم که بمان وبگذار زنده بمانم
چه خوش بودم با یک خیال واهی….
برای تو این که بگویی دوستم داری ننگ است اما من با افتخار فریاد میزنم هستی من تا زنده ام دوستت دارم
دیگر بیش از این آزارت نمیدهم
تو بمان وعزیزی که تورا از من گرفت!
ببخش که کم بودم
که نبودم
که چیزی نداشتم به پایت بریزم
در این سیاهی بی انتها گم خواهم شد
دیگر نشانی از من باقی نخواهد ماند تا خدای نکرده باعث رنجشت بشوم
برایت بهترینها را میخواهم , خوشبختی و سلامتی
شاید زمانی از گرد راه آمدی
منتظرت می مانم اگرتوانی باقی بود
اگر آمدی قدمت روی چشمان بی فروغم که از این پس به سوگ این نابودی هرشب وروز خون گریه خواهد کرد
آخر از بغض تو من خواهم مرد
بی تو می میرم نفسم…
عزیز بی همتای من به خدا می سپارمت
خدایاااااااااااااااااااااا

آخرین بروزرسانی (شنبه ، 14 اسفند 1389 ، 23:20)